نقدی بر شعر «شهید» سرودهٔ استاد سالم پوراحمد از دیدگاه ساختارشناسی روایت و نمادگرایی
غلامرضا مهرآموز؛ مدرس و پژوهشگر علوم زبان
هدف از پژوهش:
منظومه پربار شهید اثری است از استاد سالم پوراحمد شاعر نامدار دهلرانی که به گویش لری دهلرانی سروده شده است و به صورت سرود و ترانه نیز درآمده است. از آنجا که تمرکز بحث ما در اینجا بر روی نقد ادبی است مباحث زبانشناختی مربوط به گویش دهلرانی را در اینجا بحث نمیکنیم تا مطلب به درازا نینجامد. همچنین هدف نقد ادبی در اینجا عروض و قافیه (prosody) یا نقد لغوی (Lexical Critique) و جنبههای بوطیقایی(poetics) شعر نیست هرچند شعر در این زمینهها نیز حرف برای گفتن دارد.
تمرکز نقد ما در اینجا از زاویه ساختارشناسی روایت (narrative structurology) و نمادگرایی (symbolism) است.
ساختارشناسی روایت در شعر شهید:
ساختار این منظومه به رمانسهای ماجراجویانه اروپایی از نوع کوتاه و منظوم شباهت دارد که یک نقطه آغاز یا عزیمت(departure) دارند که مبتنی بر حرکت است و عناصر ماجراجویی (adventurism) و طلب(quest) در آنها پررنگ است هر حرکت نقطه آغازی دارد؛ نقطه عزیمت ما در این شعر از دهلران شروع میشود که رزمنده یا جنگجویی که قرار است شهید شود حرکت خود را آغاز میکند. در این ماجراها اراده و طلب نقش پررنگی دارد همانگونه که دلاوران شاه آرتور در «شاه آرتور و دلاوران دور میز (King Arthur and Knights Round the Table) اثر سر توماس مالوری (Sir Thomas Malory) قرن ۱۵ میلادی به دستور آرتور پادشاه اساطیری انگلستان در طلب یافتن جام مقدس گمشدهای هستند که آخرین بار مسیح با حواریون در تناول شام آخر از آن استفاده کردهاند.
در این شعر، نیز عزمی قوی برای جنگجوی ما وجود دارد و طلب او دفاع از خاک و آرمان است، مقصد نیز در این حرکت میدان جنگ و ماجراهای آن است که به شهادت این فداکار از جان گذشته ختم میشود؛ این پایان حرکت و سفر مادی قهرمان قصه ماست و شروع حرکت بعدی از هنگامی است که در پایان شعر، شهید همراه با فرشتگان و کبوترها سفر بیبازگشت خود به آسمان را آغاز میکند.
شاعر پس از نشان دادن عزم شخصیت روایت که یک رزمنده یا پیکارجوی مدافع است و شرح تلاش، فداکاری و طلب وی سرانجام میگوید که تیری در اینجا یک تیر برنو از بیشه آمد و بر روی پیشانی وی نشست و او را شهید کرد؛ او افتاد در حالی که عهد خود را خدا نشکسته بود( اوفتا ٱما نشکؽس عهدش وا خودا)
در بند پایانی این منظومه میخوانیم:
چلٛ کمۊتر، چلٛ فرشته، چِلٛ شهید
اومهن ۉ رٚی دس گرِتن بوردنِــش
چلٛ کمۊتر، چلٛ فرشته، چلٛ شهید
رٚتـن ۉ دِئـ وه زمــــی نؽاؤردنــش
۴۰ کبوتر، ۴۰ فرشته، و ۴۰ شهید میآیند قهرمان قصه ما را بر روی دست میگیرند و به آسمانها میبرند و دیگر به زمین برنمیگردانند.
نقد شعر از لحاظ کاربرد نمادها( نمادگرایی)
ابتدا نمادشناسی شعر را از این نکته آغاز میکنیم که فرشتگان برای عروج و بالا بردن این شهید به زمین نزول کردند و او را به آسمان میبرند. این نکته از لحاظ ساختار روایت و نمادگرایی به داستان حنظله در تاریخ صدر اسلام در سال سوم هجرت برمیگردد که به فرهنگو ادبیات مسلمانان راه یافته است.
حَنظلَة بن ابیعامِر از قبیله اوس تازهداماد بود که تنها یک شب با همسر خود ماند و به خاطر نیاز شدید مسلمانان به غازی در جنگ احد، همسر تازهعروس خود جمیله را ترک کرد و در احد به شهادت رسید و در تاریخ اسلام به غسیلالملائکه ( غسل داده شده به دست فرشتگان) معروف است که فرشتگان پیکر این تازهداماد را برده و غسل دادهاند. حنظله در ادبیات مسلمانان نماد تقوا و پاکی است.
کشتهشدن و شهادت حنظله در ادبیات مشرکان(pagan literature) نیز مهم بوده است و نشانه قوت و پیروزی و انتقام آنان در برابر مسلمانان بوده است. نخستین کسی از مشرکان که درباره او شعر سرود ابوسفیان بود که رجز معروفی به نام «حنظلةٌ بحنظلةٍ» ( حنظلهای در مقابل حنظله) سرود. ابوسفیان این شعر را به تلافی شکست در جنگ بدر و کشته شدنِ فرزندش، حنظله، سرود، از طرف مقابل نیز نخستین کسی که از مسلمانان بر او مرثیه سرود پدرش ابوعامر بود.
در شعر شهید تاکید زیادی بر روی عدد ۴۰ شده است به طوری که در بند پایانی شعر ۶ بار واژه چهل آمده است و در صحنه پایانی شعر چهل کبوتر، چهل فرشته و چهل شهید حضور دارند. به همین سبب در بخش بعدی مقاله به طور مختصر به نمادشناسی عدد ۴۰ در فرهنگ شرقی و ادیان ابراهیمی میپردازیم:
در ادیان ابراهیمی و از جمله اسلام عدد ۴۰ معنا و کاربرد خاصی دارد؛ دوره مناجات و خلوت موسی کلیمالله با خدا در کوه طور چهل روز طول کشید. سرگردانی بنیاسرائیل در بیابان (تیه) ۴۰ سال به طول انجامید.
در حدیث است که خدا ، گل آدم ابوالبشر را در چهل روز سرشت. عدد ۴۰ در عرفان مسلمانان نیز نماد ورود و تشرف بود. در حدیثی دیگر است که هر کس ۴۰ روز خود را برای خدا خالص کند سرچشمههای حکمت از قلب وی جاری میشود. پیامبر در ۴۰ سالگی به نبوت رسیده است. دوره اصلی سوگواری ۴۰ روز است و در پایان آن مراسم چهلم میگیرند. دوره پسا زایمان زنان نیز در فرهنگ شرقی ۴۰ روز است
در فرهنگ عرب پیش از اسلام که در ادبیات اسلامی به دوره جاهلیت نامبردار شده است عدد چهل نیز اهمیت و معنای خاصی داشت مثلا در دارالندوه که یک شورا و انجمن محلی برای تصمیم گیری بود کسی که زیر ۴۰ سال بود را راه نمیدادند .همچنین عمامهای که نشانه ریاست طایفهای بود را تنها مردانی حق داشتند بپوشند که چهل سال یا بالاتر سن داشتند.
نمادشناسان معتقدند که قداست عدد ۴۰ از آنجا که مضربی از ۴ است نماد تمامیت است و برخی از نمادشناسان مانند کوپر معتقدند که احتمالاً ریشهٔ قداست عدد چهل به تقویم نجوم بابلی و کشف دوره ۴۰ روزه ناپدید شدن خوشهٔ پروین در آن برمیگردد.
در فرهنگ و اساطیر ایران پیش از اسلام نیز عدد ۴۰ جلوه و تکرار معناداری داشته است مثلا در شاهنامه آمده است رستم هنگام نبرد با دیو اکوان ۴۰ پهلوان را کشت، داراب ۴۰ جاثلیق را میکشد، نوشیروان در خواب نردبانی چهل پله میبیند که از سرزمین حجاز…. دختر امپراطور روم با چهل مهد آبنوس جواهرنشان پیش خسرو پرویز میآید و خسرو به او ۴۰ خوان زرین هدیه میدهد.
همچنین در این منظومه، هستارهایی به نام شهید، کبوتر و فرشته که برای به آسمان بردن قهرمان روایت آمدهاند هر کدام معنای نمادین خاصی دارد کبوتر نماد صلح و پیام آوری است، فرشته نماد معصومیت و مهربانی است و شهید نماد ازخودگذشتگی و عروج است.
دو مکان نیز در این شعر بار نمادین دارند یکی دهلران که در ادبیات و فرهنگ لرکوچک به خاطر ماجراهای مرتبط با میرنوروز و عشق او به شیرین و ابیات مربوط به آن معروف است و یادآور عشق و تلاش در راه رسیدن به یک هدف است همانگونه که شهید قصه ما نیز این عشق و تلاش را برای عروج دارد.
دیگری واژه کۉئرٚ (کبیرکوه) است که در فرهنگ مردم لرستان و منطقه نماد بلندا و مقاومت و پناهگاه است، استاد رحمانپور در شعری آن را از لحاظ عظمت و بلندا به صورت غیرمستقیم با آسمان مقایسه میکند و میگوید: هفت پۊشِ کَوَرٚ شۊرس وه باروݩ: هفت طبقه کبیرکوه ( همانند هفت طبقه آسمان) با آب باران شستشو داده شد و تطهیر شد.
در یک چهلسروی لکی داریم که:
کۉئرٚ گنگن بای بۊئین ٱر هوماری
بچـــم ٱرٚئ دۊس رٚسنسـوئاری
که در آن آرزو میشود ای کبیرکوه تکه تکه و تبدیل به دشتی صاف شود تا سوار بر اسب به سوی دوست بتازم گویی در بین این همه کوه و مانع در لرستان تنها بلندای کبیر کوه قابل ملاحظه است
به خاطر وجود زیارتگاه شاه احمد ( شهامه) بر بالای ارتفاعات کبیرکوه که به امامزاده احمد مراددهنده نیز نامبردار شده است و مردم در سنت و فرهنگ خود معتقدند که آرزوها به ویژه آرزوی زنان نازا را برآورده میکند در ادبیات لری داریم که:
چی کۉئرٚ بۊ وه پنا بچه میاروݩ( همچون کبیرکوه ملجأ و پناه زنان نازا باش)؛ استاد رحمانپور در شعر سرزمینم
همچنین در افسانههای لری آمده است که از آنجا که کبیرکوه بلند و باعظمت است پلنگ بالای آن میرود و شبهنگام از روی غرور میخواهد قرص ماه را شکار کند که این کار موجب سقوط پلنگ و هلاکت آن میشود. در این خصوص، استاد رمضان پرورده در بیتی به اسطوره فوق اشاره میکند:
چـــــی پلنڳ، پۊپِ کَوَرٚ شـۉ بی مَکونـم
قَپ که زَهم سی قُرصِ ما بی زیچِ جونم
همچون پلنگ نوک قلهٔ کبیرکوه در شبانگاه جایگاهم شد و چنگ زدم که قرص ماه را بگیرم و پایین آورم که همین بلای جانم شد.
 
				 
								 
        	
        
       
        	
        
       
        	
        
       
        	
        
       
        	
        
       
        	
        
       
        	
        
       
        	
        
       
        	
        
      